خطا كردم...

ساخت وبلاگ
از آشنا های دوست صمیمیم بود ، یک زن قوی ،زیبا و خوش رو و بی نهایت مهربونهر بار می دیدمش فکر می کردم که چقدر این دختر ویژگی های خوب و مثبت داره عوضش از همون اول هم زیاد از شوهرش خوشم نمیومداحساس می کردم دلش می خواد خوب باشه اما نمیتونست... خیلی به اصطلاح فیک بود ولی در کل که نگاه میکردی بهم میومدننزدیک به 2 سال پیش از هم جدا شدن هر کی رفت دنبال کار خودشامروز دیدم که شوهرش برای ولنتاین عکس گذاشته با یک دختر جدیددختری که شاید به جرات حتی از لحاظ زیبایی هم در مقابل اون حرفی برای گفتن نداشت...بهش مسیج دادم یک مسیج بلند رو درازسلام عزیزمامروز من خودم رو در تو دیدم ، میدونم امروز روز خیلی بدی میتونه برات باشه ، قطعا گریه می کنیشب خوابت نمیبره...و توی ذهنت میشینی کلی چیزها میبافی ،از امروز باید قوی تر باشی ، خیلی چیزها میبینی که هر لحظه ممکنه بزنی زیر گریهاز امروز خیلی از آدمها چهره جدیدی از خودشون نشون میدن که توی ارتباطاتت بهت کمک می کنه و باعث میشه بهتر بشناسیشوناز امروز میشینی دائم خودتو با یک آدمی که حتی از لحاظ ظاهری هم از تو پایین تره مقایسه می کنی ، ولی قطعا تو برنده ای نگران نباش .از امروز خیلی چیزها برات عوض میشه و رنگ جدیدی به خودش میگیره ، اگر قوی تر باشی میتونی از این مرحله عبور کنی و فقط روی خودت کار کنی...عزیزممن امروز برای تو و حتی برای خودم گریه کردم ، من امروز در کنار تو یک زن رنجدیده بودمکه بغض های تو را توی گلوم حس کردم ،دلم برات تنگ شده . خطا كردم......
ما را در سایت خطا كردم... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zehn-e-abi بازدید : 23 تاريخ : جمعه 4 اسفند 1402 ساعت: 15:08

نرسان بر دل بی کس ،غم دوران یا رب شهر ویران شده را طاقت لرزیدن نیست … خطا كردم......
ما را در سایت خطا كردم... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zehn-e-abi بازدید : 24 تاريخ : چهارشنبه 4 بهمن 1402 ساعت: 12:35

به زور نمیشه هنرمند شد ، به زور نمیتونی از خودت چیزی بسازی، که نیستی ! باور کن ! خلق را تقلیدشان بر باد داد ، دو صد لعنت بر این تقلید باد ... خطا كردم......
ما را در سایت خطا كردم... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zehn-e-abi بازدید : 78 تاريخ : دوشنبه 7 فروردين 1402 ساعت: 14:23

پر انرژی بود ، بی نهایت مهربون ، یکم شیطون ولی وقتی عمیق نگاهش میکردی چشماش غم غریبی داشت ، درست مثل من ...بعضی وقتا میومد مدرسه دنبالم و صدای آهنگ ماشینش همیشه بلند بود، میشست توی رنوی سفیدش و سیگار میکشید ...خیلی خوشحال میشدم وقتی می دیدمش ، عشق میکردمعاشق آهنگهای ترکی بود و باهم کلی گوش میکردیم شاید علاقه من به آهنگ های ترکی به خاطر خالم بود ...اون شب برفی توی زمستون سال 80 هیچ وقت یادم نمیرهوقتی هنوز فرودگاه امام نبود و همه پرواز ها از فرودگاه مهر آباد بودروی پله برقی داشت میرفت بالا همه ما پایین محوش بودیم ، امیر علی 1 سالش بود توی بغلش آروم خواب بود...متاسفانه آهنگ امشب در سر شوری دارم و توی فرودگاه گذاشته بودن و به جرات از بد ترین شب های زندگی همه خانواده بود...شـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــیرین رفت...مامانم تا مدت ها با هیچ کس حرف نمیزد و همش گریه میکرد ، مامانی حالش خوب نبود و تازه فهمیده بود کی رو از دست داده...8 سال طول کشید تا بیاد ایران ، برای همه ما هر کاری که میتونست میکرد ،وقتی بزرگتر شدم ازش خیلی چیزها یاد گرفتم ، اینکه مهربون باشم - اینکه به فکر آدمهایی باشم که دوستشون دارماینکه اگر کسی رو دوست دارم باید تمام تلاشم رو برای خوشحالیش بکنم و خیلی چیز هایی دیگه...امسال بعد از 5 سال اومد ایران ، بیشتر تونستیم باهم وقت بگذرونیم و درد و دل کنیم ،دو روز اومد خونه من ، خیلی حالم عوض شد ، باهم میرفتیم توی آشپرخونه و سیگار میکشیدیم و کلی حرف میزدیم ،دیروز موقع خداحافظی دم در وقتی بغلش کردم ترکیدمجوری به گریه افتادم که چند ماهی بود تجربه نکرده بودم ، الان که دارم می نویسم هنوز اشک داره چشمامرفتن این بارش خیلی فرق داشت ، انگار بخشی از قلبم دوب خطا كردم......
ما را در سایت خطا كردم... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zehn-e-abi بازدید : 85 تاريخ : دوشنبه 7 فروردين 1402 ساعت: 14:23